آبتینآبتین، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

آبتین عشق مامان و بابا

مشکلی که هنوز حل نشده

دیگه دارم از این کارات دیوونه میشم نمیدونم باید باهات چکار کنم واقعا کم اوردم   چند وقته همش پای کامپیوتری نمیدونم چکار کنم که دست از این بازی با کامپیوتر بکشی شب و روز داری بازی میکنی رفتم برات اسباب بازی جدید گرفتم اما فقط 1 ساعت سرت باهاش گرم بود باز دوباره اومدی سراغ کامپیوتر دیگه حتی جایی هم نمیری که مبادا از کامپیوتر دور بشی باورت نمیشه الان که دارم این پست جدیدو تایپ میکنم همزمان شماهم داری باب اسفنجی تماشا میکنی دیشبم که تا ساعت 2 بازی میکردی ساعت 2 خوابیدی بعد 5 صبح با صدای کیبورد بیدار شدم دیدم با چشمای خوابالو نشستی رو صندلی کامپیوتر میزدی رو کیبورد میگفتی من بازی من بازی آخه کی دیده یه بچه که هنوز 3 ...
26 شهريور 1392

یک مشکل کوچولو

سلام قند عسلم چند وقته که نتونستم بیام به وبلاگت سر بزنم همش هم تقصیر خودته . یه مدته دائم پای کامپیوتری همش کارتون تماشا میکنی تازگیا هم که نقاشی کردن با کامپیوترو یاد گرفتی دیگه اصلا نمیشه از کامپیوتر دورت کرد اگر هم از پریز بکشم سرو صدا راه میندازی و ازم میخوای روشنش کنم شبا هم تا ساعت 2 یا 3 بیداری چشماتو به زور باز نگه میداری کارتون  میبینی انقدر میشینی که پای کامپیوتر خوابت میبره من و بابایی دیگه حریفت نمیشیم ما خیلی نگرانیم میترسیم اون چشمای قشنگت صدمه ببینه عینکی بشی آخه چرا به حرف مامان و بابا گوش نمیکنی ما خوبی تورو میخوایم عزیز دلم امیدوارم هرچی زودتر از سرت بیفته و دیگه سراغ کامپیوتر نری ...
18 شهريور 1392

آبتین من مریض شده

سلام نفس مامان،جوجوی مامان، عسل مامان،عشق مامان   الهی من فدات بشم بمیرم نبینم تو مریض بشی چند روزه که مریض شدی از جمعه تا الان که یک شنبه هست حالت زیاد خوب نیست اوج مریضیت روز جمعه بود وای که چقدر بد بود پسر کوچولوی من که همش شیطونی میکرد و بازی میکرد خوابیده بود از جاشم تکون نمیخورد تب کرده بودی چشمای نازتو باز نمیکردی هزیون هم میگفتی رفتیم دکتر آقا دکتر معاینه کرد گفت گوشای قشنگت عفونت کرده تازه وقتی میرفتیم تو ماشین هم حالت بد شد ریختی رو مامان  منم تو اون وضعیت تورو بغل کرده بودم تو مطب نشسته بودم خلاصه که کلی جریان داشتیم آقا دکتر بهت آمپول زد توهم زدی زیر گریه جیغ و داد میکردی آقا دکتر گفت سرما...
10 شهريور 1392

گل پسر

سلام پسر ماهم الان که دارم این مطلبو مینویسم شما و بابایی خوابیدی منم خوابم نمیبره  اگه گفتی چراااا؟؟؟!!!   چون امروز با هم ساعت 3 خوابیدیم 8 بیدار شدیم    البته من وقتی بیدار شدم دیدم شما داری تو تاریکی با آجر بازیهات که همیشه وسط خونست بازی میکنی همه برقها خاموش بود تا دیدی من بیدار شدم کلی خوشحالی کردی اومدی منو بوس کردی بعد از اونجایی که خیلی بستنی دوست داری رفتی سراغ فریزر دوتا بستنی آوردی یکی دادی به من یکیم خودت خوردی بعد کنترل دادی به من طبق معمول همیشه گفتی مامان باب فکر کنم باب اسفنجیو از من و بابایی بیشتر دوست داری الانم بعد از تماشای 1 ساعت و نیم باب اسفنجی خوابت گرفت خودت بلند شدی رف...
7 شهريور 1392

کارتونهای محبوب

اولین کارتونی که خیلی دوسش داری و حتما باید هر روز ببینی:   باب اسفنجی  البته اینم بگم که هم لباسای باب اسفنجی داری هم عروسکشو هم تابلوی باب اسفنجی هم اینکه اتاقت پر از عکسها و برچسب های باب اسفنجیه تازه مامانیم یه تیشرت با عکس باب اسفنجی داره صبح که از خواب بیدار میشی تا چشمای نازتو باز میکنی میگی باب تا ظهر که با باب میخوابی دوباره وقتی بیدار میشی میگی باب       دومین کارتون : بره ناقلا این کارتونم خیلی دوست داری بهش میگی ببعی  هم لباسشو داری هم عروسکشو       سومین کارتون : تام و جری به این...
3 شهريور 1392

بازی در پارک

سلام پسر قشنگم دیشب من و تو و بابایی باهم رفتیم پارک  چون تو خیلی پارک و وسیله های بازیشو دوست داری و کلی اونجا بازی کردی                              همه ماشینها اسباب بازیهاتو جمع کرده بودی جلوی در که با خودت بیاری که با هزار زحمت راضی شدی یکی از ماشین کنترلیاتو بیاری و با یه توپ و دوچرخه که نمیدونستی با کدومشون بازی کنی متاسفانه مامانی انقدر مشغول بازی با شما بود که یادش رفت ازت عکس بندازه ولی عکستو با دوچرخه ای که خیلی دوسش داری ولی نمیخوای زیاد سوار بشی میذارم ...
1 شهريور 1392
1